[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 22:02
بنام خالق قادر و مهربان عشق و نفرت در زمانهای بسیار قدیم،وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود،فضیلتها و تباهیها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت:بیایید بازی بازی کنیم مثلا "قایم باشک...." همه از این پیشنهاد شاد شدند و نفرت فریاد زد:من چشم می گذارم.و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست...